نبودنت برایمان تنهی دلتنگی نیست غم است درد هست زخم هست بر دل های بی درمان و غریبمان.
نمی دانم چرا ولی هرروز صبح که نور خورشید به چشمانم سلام می کند ناراحتی بر دلم می نشیند.
شاید حق دارم دلی که صاحبش نباشد ناراحتی هم برایش کم است.
برایت نگویم هم تو خود میدانی که دردم چیست.
پس ای سرور و ای مولای من بیا و ز چهره ی فاطمی یت پرده بگشا ای مولای من.
اللهم عجل الولیک الفرج و العافیة و النصر
رب صلی علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
یاحق
تاریخ : جمعه 92/7/12 | 7:44 عصر | نویسنده : فاطمه سادات مخبر | نظر